کارگردان و تهیه کننده:هاتف علیمردانی
بازیگران: فاطمه معتمد آریا، سعید آقاخانى، حمیدرضا آذرنگ، شبنم مقدمى، فریبا متخصص، ملیسا ذاکرى، محمدرضا غفارى، محمود نظرعلیان و ماهان نصیرى
سایر عوامل: نویسنده و تهیه کننده: هاتف علیمردانى/ مدیر فیلمبردارى: حسین جعفریان/ تدوین: امیر ادیب پرور/ طراح صحنه و لباس: کامیاب امین عشایرى/ طراح چهره پردازى: مهرداد میرکیانى/ صدابردار: محمود خرسند/ آهنگساز: افشین عزیزى/ طراح جلوه هاى ویژه: محمد لطفعلى/ منشى صحنه: نسیم سید علیخانى/ عکاس: على نیک رفتار
داستان فیلم: روایت خانواده اى که در دهه شصت در شهر زنجان زندگى مى کنند. خانواده اى که جنگ و فضاى آن سال ها تأثیر زیادى روى زندگیشان مى گذارد
گفتنی است:فیلم سینمایی «آباجان» هفتمین ساخته هاتف علیمردانی در بخش سودای سیمرغ سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. هاتف علیمردانی پیش از این فیلم های «هفت ماهگی»، «کوچه بی نام»، «مردن به وقت شهریور»، «به خاطر پونه» و … کارگردانی کرده است. «هفت ماهگی» ساخته قبلی این کارگردان در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد.
نشست «آباجان» در برج میلاد | برشی از یک زندگی تجربهشده
به نقل از ستاد خبری جشنواره فیلم فجر، نشست پرسش و پاسخ فیلم «آباجان» با حضور هاتف علیمردانی فیلمنامهنویس، کارگردان و تهیهکننده فاطمه معتمد آریا، شبنم مقدمى، سعید آقاخانى، حمیدرضا آذرنگ، محمدرضا غفاری، ملیسا ذاکرى، بازیگران فیلم، کامیاب امین عشایرى، طراح صحنه و لباس، محمود خرسند، صدابردار با اجرای محمود گبرلو امروز (چهارشنبه سیزدهم بهمن ماه) در سالن سعدى برج میلاد برگزار شد.
معتمدآریا در مقدمه صحبتهایش از اطلاع رسانی اهالی رسانه در روزهای جشنواره تشکر کرد و افزود: ما با آقای گبرلو در سالهای دور در کن پیمان دوستی بستهایم. سالیانى که اهالی سینما شمشیر را برای هم از پشت میبستند، تمام شده است. آنهایی که باید میرفتند، رفتهاند و الان زمان دوستی و رفاقت رسیده است.
وی به سه حادثه دلخراش پلاسکو، از دست رفتن کولبرها و سیل بلوچستان اشاره کرد و افزود: این روزها و در کنار این اتفاقهای تلخ جشن سینما برگزار میشود و نشانگر این موضوع است که همیشه شادیها و غمهای ما در کنار هم بوده است. امیدوارم از این به بعد شادیهایمان بیشتر شود و از غمهایمان کاسته شود.
معتمدآریا درباره لهجهاش در «آباجان»، گفت: من زبان آذری را بلد بودم و تنها لهجه زنجانی را تمرین میکردم. در فیلم شاهد ترکیب زبان فارسی و آذری هستیم، این موضوع به این دلیل است که افراد در زنجان با ترکیب ترکی و فارسی حرف میزنند.
وی درباره اینکه چگونه نقش مادرهای متفاوت را بازی میکند، گفت: من میدانم به وسعت جهان زنان، مادر وجود دارد و من یک مادرم. من هیچ ویژگی ندارم جز اینکه تسلیم کارگردان هستم و تنها تجربیاتم را به نقش اضافه مىکنم.
وی موفقیت بازیگر را در سپردن خودش به کارگردان عنوان کرد و ادامه داد: بازیگر باید کارگردانش را بپذیرد و او را خدای مطلق کار بداند.
حمیدرضا آذرنگ در این نشست با بیان اینکه من در ذهنم با واژهها بسیار درگیرم، افزود: بعد از پلاسکو فکر کردم واژگان از معنی افتادهاند و احساس کردم قهرمانهاى ما کاذب شدهاند و از این به بعد باید به جاى واژه قهرمان، از آتشنشان استفاده کنیم زیرا این اشخاص دارای روح بلندی هستند.
وی خطاب به مَسئولان و متولیان فرهنگی، گفت: خواهش من این است که واژه هنر را به لوگوی این وزارتخانه برگردانند.
بازیگر «آباجان» درباره حضور پررنگ تئاتریها در سینما، گفت: تئاتر در حال حقنه کردن خودش به سینما است. اگرچه در ایران دیر اتفاق افتاد، اما هر چه قدر جلوی تئاتر را بگیرند، تئاتر کار خودش را میکند.
هاتف علیمردانی با تشکر از عواملی که در شکلگیری «آباجان» نقش داشتند، ادامه داد: این فیلم را با تمام وجود و در شهر زنجان تولید کردیم. زمان طولانى برای انتخاب لوکیشنها گذاشتیم که بتوانیم دهه شصت را کم راکورد فیلمبرداری کنیم.
وی درباره انتخاب بازیگران و دیگر عوامل حرفهای این فیلم گفت: کار کردن با این گروه برای من افتخار بزرگی بود. جنس فیلمهای من به بازیگر خوب متکى است و سعیام این است که بازیگران حرفهای را انتخاب کنم.
علیمردانی بخشهایی از فیلم را برشی از زندگی واقعیاش عنوان کرد و افزود: به نوعی این فیلم برای من ادای دین است. من در زنجان زندگی کردهام و مدرسهای که در فیلم منفجر میشود، مدرسه بچگی من است که بسیاری از همکلاسیهایم در آن اتفاق شهید شدند.
وی در پاسخ به انتقادی مبنی بر اضافه بودن برخی خرده پیرنگهای قصه، گفت: قصههاى کوچک، قصههای بزرگ را میسازنند و اینها به هم متصلاند. زمانی که از دهه شصت حرف میزنیم، نمیتوان عشقهای ممنوع را نادیده بگیریم.
کارگردان «آباجان» با تأکید بر اینکه اثرش، فیلمی جناحی نیست، افزود: فیلمی است از دهه شسصت که در نگارشش ذرهای قلمم به سمتی نچرخیده است. این فیلم هیچگونه حذفی نداشت و همه تلاشم ساخت واقعیتها بود.
وی با تشکر از دبیر و برگزارکنندگان جشنواره سی و پنجم، افزود: در گذشته فیلم «به خاطر پونه» در جشنواره پذیرفته نشد و به دلیل شرایط حاکم آن زمان بر وزارتخانه امکان تعامل وجود نداشت. اما امروز، عقلانیتی در وزارتخانه حاکم شده که میتوان تعامل کرد و من برای این عقلانیت احترام قائلم.
وی درباره حضور فاطمه معتمدآریا در این فیلم گفت: این فیلم لحظههایی داشت که برای باورپذیری این لحظهها تنها به خانم معتمدآریا فکر کرده بودم و اگر ایشان قبول نمیکرد، فیلم را فعلا نمیساختم.
وی درباره نقش محسن در فیلم گفت: درباره شخصیت محسنها، میتوان بسیار نوشت. ما در نوشتن شخصیتهایی مثل محسن محدودیتهایی داریم. البته در فیلمنامه اولیه بیشتر نوشته بودیم که بنا به محدودیتها آنها را کم کردیم.
در ادامه این نشست مقدمی ایفای این نقش را بسیار مشکل و متفاوت از «نفس» عنوان کرد و افزود: این دو نقش بسیار متفاوت از هم بودند و برای من ایفای آن بسیار متفاوت بود.
کامیاب امینعشایری درباره طراحی صحنه «آباجان» گفت: سعی کردم آنچه از فضای کودکی تجربه کردهام، به شکل سینمایی بازسازی کنم و رویاهایم را بسازم.
آشفتهگویی
آرش فهیم
?هاتف علیمردانی جزو آن دسته از فیلمسازهایی است که طبع خود را در همه ژانرها و موضوعات آزمایش می کند. اما فیلم جدید او «آباجان» منشوری از همه موضوعات است. از دفاع مقدس گرفته تا اجتماعی و سیاسی، از آسیب شناسی روابط دختر و پسر تا نقد ریاکاری و … او این بار همه آزمون و خطاهای خود را یک جا در این فیلم خرج کرده است!
مثل بسیاری از آثاری که فضای آن ها در دهه ۶۰ میگذرد، بخش زیادی از انرژی فیلم صرف نشانهشناسی آن دوران شده است.
? این درحالی است که جمع آوری نشانههای ظاهری مقطعی از تاریخ در یک فیلم، لزوما به بازآفرینی آن دوره منجر نمیشود. اگر در یک فیلم، روح زمانه دهه ۶۰ بازسازی و معرفی شود، هنر است. وگرنه ردیف کردن یک سری نمادها و نشانه های تکراری و کلیشهای، کار بزرگی نیست. ازقضا فیلم «آباجان» هیچ نشانهای از روح و جنس زندگی اجتماعی مردم ما در آن مقطع از تاریخ را ندارد.
?شاید یکی از حکم ها درباره دهه ۶۰ که همه به آن اذعان داشته باشند، استحکام خانوادگی و اجتماعی جاری در آن سال ها باشد. اما برخلاف این واقعیت، تمرکز فیلم بر خانوادهای است که به طور مفرط و اغراق شده، دچار تنش و از هم گسیختگی است. تا آنجا که تقریبا هیچ آدم سالم و به هنجاری در این خانواده حضور ندارد؛ همه در حال دروغ گرفتن و پنهان کاری از هم هستند. همه با هم درگیر و مشغول جنگ و جدالند. نه بزرگترها به کوچک ها رحم میکنند و نه حرمت بزرگترها حفظ میشود. خواهر و برادر و پدر و مادر، دائم همدیگر را له می کنند. این زیربنای محتوایی، نتیجهاش از هم پاشیدن درام و قصه فیلم است. هیچ کدام از روایتها و خورده داستان های فیلم کامل نمی شود و همه چیز نصفه و نیمه و بدون ارتباط ارگانیک با سایر اجرا و ماجراهای فیلم، رها می شود. خالق فیلم به قدری درگیر القای پیام های خاص سیاسی و اجتماعی مدنظر خودش بوده که حتی فراموش کرده رابطه و نسبت بین آدم های درون فیلم را معرفی کند.
?در نتیجه مخاطب فیلم به جای داستان و درام، با حجم گسترده ای از پیام های خام ، سطحی، شعاری و سیاست زده مواجه می شود. حتی پایان بندی فیلم نیز بدون نتیجه گیری متعین و قانع کننده ای شکل گرفته. عاقبت پرگویی و آشفته گویی فیلم این است که ساختار آن مثل مدرسه بمباران شده، ویران و غم انگیز به نظر برسد!
عقبگرد
مسعود غزنچایی
?"آباجان" نه مانند "مادر" علی حاتمی است که بتواند بهانهای برای جمع شدن فرزندانی از جنس و سلیقههای مختلف دور هم باشد و نه از جنس "الفت" شیار ۱۴۳ است که بتواند زن روستایی/مادر رزمندهای باشد که در تمام لحظات زندگی روزمرهاش، دنبال دیدن فرزندش باشد و او را از یاد نبرد.
?مسئله اساسی این است که فیلمساز باید تکلیفش را با شخصیت آباجان، وضعیت خانوادگی و اجتماعی او و همچنین خواستههایش مشخص میکرد و تمام اینها را در (حداقل) یک موقعیت دراماتیک که با کشمکشی جذاب، ما را با این شخصیت همراه کند، به مخاطب نشان میداد. اما علیمردانی به جای شخصیتپردازی اصولی و طرح یک داستان با حداقل عناصر جذاب، هم با گذشتهی شخصیاش خاطرهبازی میکند هم با فیلم متوسط "کوچه بی نام". انگار فیلمساز بیش از اندازه از "کوچه بینام" خوشش آمده و تصمیم گرفته با حفظ کلیت قصه و ترتیب رویدادها و رابطه شخصیتها، شماره ۲ آن را هم به زبان مادریاش بسازد تا دینش را به سرزمین مادریاش ادا کند. شخصیتهای فیلم، همگی ناقص و جایگاه اجتماعیشان بیربط به وضعیت فعلی و گذشته است.
?فیلمساز چند خرده قصه غیرجذاب را با هم مطرح میکند و تعلیق فیلمش میشود محرم بودن یا نبودن دو جوان عاشق -که فقط تمایل اندک دختر را در آن میبینیم- و کشمکش فیلم هم میشود دعوای دو باجناق که یکی مدیر/معلمی است دیکتاتور در مدرسه، خشن در خانواده، دروغگو با مادر رزمنده، جادوگر با داروی شفادهنده، چشم به خانه مردم دوخته، انقلابینمای فرصتطلب و آن یکی باجناق هم آسمان جل و بیکارالدوله و داماد سرخانه و بیفایده و کفترباز و وحشیتر از آن یکی است. فیلمساز هم در ۱۰ دقیقه پایانی تصمیم میگیرد با حذف ناگهانی جوان پاک ولی ضدحاکمیت (چرا؟) که در مرکز توجه فیلم قرار دارد، نیرومحرکهی کمرمق قصه را از بین ببرد و زوج جوان را احتمالا در افق محو کند و ما را با یک مادر که منتظر آمدن پسر جانبازش است تنها بگذارد و فیلم را جوری ببندد که در پایان متوجه شویم آن باجناق ظاهرالصلاح، چقدر راحت با خودخواهی، بچههای بیگناه مردم را که در مدرسه آزار داده بود، به کشتن هم میدهد.
?"آباجان" به مراتب از همه جهت نازلتر از "کوچه بینام" است و از آنجا که صرفا تصویر یک پیرزن غرغروی منفعل و بیاثر در میان اطرافیانش است، تنها حاصلش این شده که در کارنامه بازیگری فاطمه معتمدآریا، بدترین بازی او بشمار میآید.
نقد فیلم سینمایی «آباجان» در برنامه هفت
?مسعود فراستی: من بسیار از این فیلم تعجب می کنم. با وجود کارنامه قابل تحمل هاتف بخصوص درباره «کوچه بی نام»، ولی این فیلم غیرقابل تحمل است. به حدی بد است. قصه سال ۶۵ است که ما تا آخر هم به سختی می فهیمی چه کسی همسر چه کسی است و فاطمه معتمدآریا با بدترین بازی عمرش، روش نمی شود مادر کیست. فضای خانه هم، فضای خانه زمان جنگ نیست. جز دو سه لحظه شنیدن صدای آژیر دیگر خانه زمان جنگ نمی دهد. آدم ها هم شخصیت نیستند و به ما چیزی نمی دهند. بنظر کارگردان فیلم اصلا خاطره ندارد یا تحقیقات کافی درباره آن زمان ندارد.
فیلمنامه به شدت پاره پاره است. زن ها همه ماقبل تیپ هستند. دوربین آقای جعفریان در این فیلم باورنکردنی بد است. بی خودی در کوچه رو دست می گیرد و در صحنه بعدی در همان کوچه روی پایه می گذارد. فیلم در واقع به هیچ عنوان کارگردانی ندارد. نه آدم، نه فضا و نه بازی می سازد.
?قطبی زاده: من دیشب عصبانی بودم گرچه یک فیلم خوب دیده بودم. اما امروز با وجود اینکه هیچ فیلم خوبی ندیدم، ترجیح دادم خود را عصبی نکنم و عادت کنم به این وضعیت. من شب گذشته از کلیت فیلمسازی توسط کسانی که با بودجه دولتی، فیلمی بی خاصیت می سازند گله کردم و فکر می کنم مسئله همین است.
راجع به فیلم «آباجان» من فکر می کنم پس از موفقیت سال گذشته «ابد و یک روز» ژانری امسال به وجود آمده به نام ژانر نکبت! همه فیلم هایی که نگاه می کنی پائین شهر، بدبختی و با فقر و فلاکت همراه است. در این ژانر نکبت، شاهد تشنج ها و بحران های متعدد در فیلم هستیم. رابطه مخفی، اعتیاد، اختلاف خانوادگی، دست نوشته، پدر مریض فلج و … . واقعا نمی دانم فیلم طراح صحنه داشته یا نداشته است! این مظاهر پوپولیستی در فیلم چیست. پوستر «طوفان نو»، «سوته دلان» و… اونجا چه می کند؟ این ژانر نکبت چه بلایی سر مخاطب می آورد؟ به هیچ عنوان زخمی بر تماشاگر نمی زند. حتی در حد یک نیش.
بازیگر زن فیلم خانم معتمدآریا در تنهایی خودش که دیگر نباید فارسی و ترکی را ادغام کند حرف بزند؟ این را نمی فهمم. در این فیلم آشپزخانه صرفا مکانی است برای اطلاع رسانی نسبت به هم درباره وقایع، بدون میزانسن و… . من باورم نمی شود حسین جعفریان فیلمبردار این فیلم باشد.
این فیلم ظلم و جفا در حق خاطرات کودکی آن دوران است. ما وحشتی برای دوران کودکی آن زمان نمی بینیم!
?فراستی: فیلم فضای جنگ آن زمان را مطلقا نمی دهد. جز چند صحنه که مجدد به حالت زندگی عادی بازمی گردد. فیلم اساسا بحران ندارد، جز اینکه کارگردان سعی کرده با چند تنش فیلم را جلو ببرد و بازی کلیشه ای سعید آقاخانی که هیچی نیست.
گفتگو با هاتف علیمردانی، کارگردان «آباجان» در برنامه هفت
?هاتف علیمردانی: «آباجان» به معنی مادرجان است. اما فیلمی با اسمی مشابه ما به نام «ماجان» نیز ساخته شد که اساسا به زبان آذری معنی ای ندارد. کار قشنگی نبود وقتی فیلم ما تولید و ساخته شد، فیلمی با این اسم مشابه از نام فیلم ما سواستفاده کند! من به آقای عسگرپور نیز تذکر دادم و خواهش کردم نام فیلم را عوض کنند، قول هم دادند تغییر دهند اما این کار را نکردند! اصلا حیرت انگیز است فیلمی با این تشابه اسمی چطور پروانه ساخت گرفته است.
زبانی که در فیلم می بینیم زبان فارسی-ترکی قاطی است. این زبان رسمی زنجانی هاست. خانم معتمدآریا فوق العاده هستند و در فیلم بازی متفاوتی از خود نشان دادند. من سعی کردم یا از بازیگرانی استفاده کنم که زنجانی اند و ترکی را خوب بلدند و یا توانایی خوبی در تقلید لهجه دارند مثل خانم شبنم مقدمی.
من واقعا سعی کردم بدون ورود به ورطه تندروی ها، کندروی ها در این فیلم بگویم. به نظرم برخی تعصب ها را باید کنار بگذاریم و درباره مسائل آن سالها حرف بزنیم. ما یک عادت بد داریم که قهرمانان خود را زود فراموش می کنیم. هنوز قهرمانان جنگ جهانی دوم را تقدیر می کنند، اما ما چطور می توانیم چنین رشادت هایی را فراموش کنیم؟! حالت خوش گذارنی و فان بودن در دوران جنگ واقعا وجود داشت. هرچند کانسپت فیلم اجازه نمی داد، خیلی بدان سمت بروم. کانسپت «آباجان» سرنوشت بود. بنظرم می آمد نقاط حسی فیلم را می شکست و با حال و هوای فیلم نمی خواند.
یک کسایی رفتند تا ما بمانیم. «آباجان» از شهودی ترین و ملموس ترین لحظه های زندگی من نوشته شده و تنها مشخصه ای که دارد این است که سعی کردم با بی طرفی کاملا بنویسم بدون آنکه بخواهم به این طرف یا آن طرف بلغزم. امروز خیلی حال من خوب بود. چون فیدبک خیلی خوبی از برج میلاد گرفتم. عین ۷ فیلم من در بدترین فصل اکران، اکران شده و همگی آن فروخته اند. و من به اعتقاد رسیده ام هرچه از دل برآید به دل می نشیند. امیدوارم این تا وقتی ادامه یابد که پسرفت نباشد و از آن پشیمان نشوم.