کارگردان: محمدحسین مهدویان
نویسنده ها: ابراهیم امینی, حسین حسنی
تهیهکننده: سیدمصطفی احمدی
بازیگران: مهران مدیری, پیمان معادی, مینا ساداتی, مینو شریفی
به نقل از ستاد خبری جشنواره فیلم فجر، نشست خبری فیلم سینمایی درخت گردو به کارگردانی محمدحسین مهدویان با حضور کارگردان، ابراهیم امینی و حسین حسنی (فیلمنامهنویسان)، سیدمصطفی احمدی (تهیهکننده)، مینو شریفی، مینا ساداتی، مهران مدیری (بازیگران)، هادی بهروز (مدیر فیلمبرداری)، حبیب خزاییفر (موسیقی)، بهزاد جعفری (طراح صحنه و لباس)، ایمان کرمیان (جلوههای ویژه میدانی)، امین پهلوانزاده (جلوههای ویژه بصری) و خسرو نقیبی (منتقد) با اجرای محمدرضا مقدسیان سهشنبه پانزدهم بهمنماه در پردیس سینمایی ملت برگزار شد.
مهدویان در ارتباط با دشواری کارگردانی و فضاسازی «درخت گردو» توضیح داد: این فیلم نسبت به فیلمهای قبلیام از چند جهت دشواریهای بیشتری داشت. زبان، فرهنگ وجغرافیای فیلم برای من ناآشنا بود و باید این آشنایی صورت میگرفت. کارکردن با سه بچه کوچکی که بازیهای سختی هم داشتند از این جهت سخت بود که باید به لحاظ فیزیکی و روحی مراقبت میشدند. همچنین گریم بازیگران جزو چالشهای فیلم بود. ما در صحنههایی که حیوانات را نشان دادیم از دامپزشکانی استفاده کردیم که بدون آسیب زدن به حیوانات صحنههای باورپذیر شیمیایی شدن را به تصویر بکشیم. سعیمان بر این بود که عمق فاجعه را بتوانیم روی پرده سینما به تصویر بکشیم.
او درباره حضور پیمان معادی و مهران مدیری در فیلم توضیح داد: فیلم موضوعی انسانی دارد که فراموش شده اما میتواند در جوامع بینالمللی نمایش داده شود و کارکرد مثبتی داشته باشد. حضور پیمان معادی به عنوان یک بازیگر بینالمللی میتواند به این مهم کمک کند. لهجه فیلم از نکاتی بود که پیمان درباره آن نگران بود ما در حین فیلمبرداری بسیار به درآمدن لهجه توجه داشتیم و نتیجه قابل قبول از آب درآمد.
مهران مدیری در ابتدا به بازماندگان حادثه سقوط هواپیما تسلیت گفت و جای پیمان معادی را خالی کرد و بیان داشت: من در سال ۶۶ در سردشت حضور داشتم و تقریبا بخش بزرگی از این اتفاقات را از نزدیک دیدم. دوستی من با کارگردان، تهیهکننده، پیمان و همچنین موضوعی که خاطرات بسیاری را برای من زنده کرد در کنار اینکه من عاشق مردم مهربان و آدم حسابی کرد هستم دلایلی بودند که نمیتوانستم در فیلم حضور نداشته باشم. دوست داشتم به کسانی که در دوران جنگ با مهربانی میزبان ما بودند ادای دین کنم .
احمدی تهیهکننده این فیلم گفت: با کمک پیمان معادی و محمدرضا مهدویان به این نتیجه رسیدیم که از بازیگران حاضر در این فیلم استفاده کنیم. همچنین درباره کمک ۸۸ میلیونی از فروش فیلم به سیلزدگان سیستان و بلوچستان باید بگویم که به نیت امام رضا بوده است و واقعا از دلیل این حاشیهها که در این باره گفته شده اطلاع ندارم.
خسرو نقیبی (منتقد) هم درباره فیلم «درخت گردو» گفت: نکته مهم درباره این فیلم این است که با فیلمسازی به نام محمدحسین مهدویان طرف هستیم که علاوه بر ساخت ۵ فیلم سینمایی کارش را با مستندنمایی شروع کردهاست. این فیلمساز با این پیشینه درام را به خوبی میشناسد و هربار که درام را در کارهای خود پر رنگتر میکند موفق است. چشمان خیسی که بعد از تماشای درخت گردو دیدید به خاطر درامنمایی این کارگردان در فیلم است. او فیلماش را با بازیگران ناشناس نمیسازد و به مخاطب احترام می گذارد.
مینا ساداتی درباره دلیل حضورش در فیلم «درخت گردو» عنوان کرد: به نظرم مهدویان کارگردان شجاعی است. به خاطر داستان انسانی فیلم، دوست داشتم در آن حضور داشته باشم. سالها بود به مسائل کردها پرداخته نشده بود. فکر میکنم کردها هنوز همان وضعیتی را دارند که ۳۰ سال پیش داشتند.
او افزود: تعدد لوکیشن و دیگر چالشها از جمله کار کردن با آقای مهدیان که به بازیگر نمیگوید چه باید کند و او باید خودش را در جریان فیلم پیدا کند، از جمله جذابیتهای این فیلم برایم بود.
مینو شریفی دیگر بازیگر فیلم درباره حضورش در «درخت گردو» گفت: این فیلم اولین فیلم سینمایی من بود. خیلی خوشحالم که با این فیلم، کار حرفهایام را شروع کردم. فضای کاری مهدویان ساده نیست زیرا بازیگر همیشه باید متمرکز باشد. از تک تک بازیگران و آقای مهدویان تشکر میکنم که راه را به من نشان دادند.
او با بیان این که اصالتا کرد است افزود: من میدانم فیلمهایی که با این زبان یا با موضوع کردها ساخته میشوند معمولا دیده نمیشوند یا سرمایهگذار پیدا نمیکنند. کاراکتر مریم یک زن جوان سردشتی بود و تمام تلاشم را کردم این نقش را درست بازی کنم. درست است که کرد هستم اما یادگیری این زبان سخت بود. اولین برخورد من با زبان کردی در ۱۹ سالگی بود اما باید این را بگویم که لهجه کردی شهر به شهر و روستا به روستا با یکدیگر فرق دارد.روز اولی که بچههای فیلم را دیدم متاسفانه آنها اصلا حرف ما را متوجه نمیشدند و نیاز به مترجم داشتند.
در ادامه نشست، مهران مدیری با اشاره به چالشهایی که در طول ساخت فیلم با آنها رو به رو شده بود گفت: ما صبح زود بیدار میشدیم و بیدار شدن در آن ساعت برای من فاجعه بود، چندبار ساعت ۶ صبح حرکت کردیم و به سنندج رفتیم و ساعتها در راه بودیم. همچنین در مسیر پنج ساعت در راه بودیم، به بهانههای مختلف به بانه میرفتیم و عذاب میکشیدیم.
حبیب خزاییفرهم درباره ساخت موسیقی «درخت گردو» توضیح داد: تحقیقات مفصلی درباره موسیقی کردستان کردم و درنهایت به این نتیجه رسیدم که باید از این آهنگها استفاده کنم. همچنین برای موسیقی این فیلم از آهنگسازان بومی کرد استفاده کردم.
پیمان معادی بازیگر اصلی این فیلم طی تماس تلفنی در این جلسه مشارکت کرد و درباره حضور خود در این فیلم گفت: سیمرغ و بازتاب بینالمللی برایم اهمیتی ندارد؛ زیرا این فیلم بسیار مهمتر از این حرفهاست. محمدحسین مهدویان را سالهاست میشناسم و میدانستم چقدر سینما را میشناسد. در طی ساخت فیلم فهمیدم عوامل این فیلم مدتهاست با هم همکاری میکنند و یک همدلی خاصی داشتند. او گروه فوقالعاده ای دارد. این فیلم مهمی است. من این فیلم را عاشقانه بازی کردم و امیدوارم مردم آن را دوست داشته باشند. او افزود: از تمام اظهار لطفهایی که تا امروز به به من شده تشکر میکنم.
مهدویان در بخش دیگری از نشست درباره پیمان معادی تصریح کرد: از راه دور به پیمان معادی سلام میکنم. در طول ساخت فیلم به او فشار زیادی وارد شد. او چند روز در بیمارستان بستری شد و به کمک قرص و آمپول در صحنه فیلمبرداری حاضر میشد. پس فکر نکنید این فیلم الکی ساخته شده است.
هادی بهروز (مدیرفیلمبرداری) درباره شیوههای فیلمبرداری این فیلم گفت: تمام اتفاقات باعث شد که برای هر دههای که فیلم در آن روایت میشود فرمت خاصی استفاده شود که مخصوص آن دهه باشد. تجربه بسیار جذاب و جدیدی برای من بود و خوشحالم که در این فیلم حضور داشتم.
ابراهیم امینی (فیلمنامهنویس) هم درباره نقاط منفی و مثبت فیلمنامه «درخت گردو» گفت: ما تجربه کارهای قبلی را داشتیم و در تمام آنها بر مبنای یک داستان واقعی فیلمنامه نوشتیم. در نوشتن یک فیلمنامه واقعی باید اول فهمید که چه اتفاقاتی و چگونه رخ داده است. پس از این مرحله باید نحوه روایت و عرضه آنها را بلد باشیم سپس درباره رویدادها صحبت کنیم زیرا انگیزه انسانها مشخص نیست.
پیمان معادی در بخش دیگری از این نشست گفت: اجازه میخواهم از این فرصت استفاده کنم و از محمدحسین مهدویان بابت انتخاب شجاعانهای که داشت و من را برگزید تشکر کنم همچنین از عبدالله مهربان معلم زبانم در این فیلم ممنونم که برای رسیدن من به نقش قادر بسیار تلاش کرد.از مهران مدیری که حق مطلب را ادا کرد تشکر میکنم. من هم عاشق کردها هستم و از مردم کردستان تشکر میکنم که به من اجازه دادند لباس فاخرشان را بر تن کنم. آنها درهای خانههایشان را به روی ما باز کردند و اجازه بازی و نشان دادن یک دوره زمانی و یک رویداد از مردم ایران را دادند. امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشم و میخواهم سر تعظیم جلوی این مردم که طی سالیان رنج کشیدهاند فرود آورم.
کارگردان فیلم «درخت گردو» در پاسخ به این سوال که آیا با توجه به سکانس پایانی فیلم که کولبرها نشان داده شدهاند فیلم بعدیتان درباره این قشر خواهد بود، گفت: هنوز درباره موضوع فیلم بعدیام تصمیم نگرفتهام. اما اگر دقت کرده باشید من همیشه درباره موضوعات ملی فیلم میسازم. با «درخت گردو» سعی کردم فیلمی بسازم که در عین حال که ملی است نقد شیوههای حکمرانی در آن وجود دارد. اقلیتهای کشورمان تاوان بسیاری برای وطن دادهاند و همیشه کنار گذاشته شدهاند آنها برای وطن آسیب دیدهاند؛ اما به خاطر اینکه همزبان پایتخت نشینان نبودند کسی توجهی به آنها نکرده است.
او تاکید کرد: ما فیلمسازان میتوانیم فیلمهای ملی بسازیم که در عین حال شیوههای حکمرانی را نقد میکنند.
مهدویان همچنین در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه که چقدر فکر میکنید این فیلم موفق بوده گفت: اینکه این فیلم چقدر موفق بوده یا نبوده را من نباید بگویم، طی سالیانی که فیلم میسازم همیشه سعی کردهام نظر منتقدان را بخوانم و به آنها توجه کنم.
ژینا زاهدی بازیگر کودک فیلم «درخت گردو» درباره نقش خود گفت: من در فیلم «درخت گردو» بازی کردم و از بازی در این فیلم بسیار خوشحالم، آقای مهدویان را بسیار دوست دارم و دستش را میبوسم.
ماهان کریمی دیگر بازیگر کودک این فیلم نیز درباره حضورش در فیلم عنوان کرد: در این فیلم نقش «ناصر» را بازی کردم، فیلم درخت گردو را خیلی دوست داشتم و به نظرم بازی در این فیلم اصلا سخت نبود.
مهیا کریمی نیز بازیگر نقش «مالمال» نیز گفت: در این فیلم نقش مالمال را بازی کردم، به نظرم بازی در این فیلم بسیار سخت بود.
💢ماجرای تلخی آن شب / محمدرضا کردلو
🔸کلیشه/ خلاقیت
🔹در فیلمهای ژانر وحشت (آنقدر که من تماشا کردهام)، ترس در یکی از این سه حالت تبدیل به امری منطقی میشود؛ یا دلیل سایکو و روانی دارد، یا جهان فیلم با ارواح و دنیای غریبه مرتبط میشود و یا یک عامل فیزیکی با دلایلی شخصی موجب ترس میشود. در «آن شب» که رگههایی از شاینینگ و حتی روانی هیچکاک را در فضاسازی دارد، ترکیبی از این سه حالت استفاده شده است. من از این فیلم با همه گرههای حل نشدهای که فیلمنامه باقی میگذارد، به دلیل ژانر خاصش استقبال میکنم. این ژانر به دلیل محدودیتهای خاص در سینمای ایران و کلیشه نبودنش ارزشمند است.
«درخت گردو» یکی از فیلم های خاص جشنواره است که حسابی اشک مخاطب را درمیآورد. این خودش خلاقیت میخواهد. از طرفی به دلیل دو دلیل ضد کلیشه است: اول سوژه خاص و دوم: فرم روایت متفاوت که باز در سینمای ما کمتر شبیه و مثالی دارد. البته مهدویان به تقلید از خود افتاده و یکی از سوالها این است که تا کِی بنا دارد با دوربین مضطرب فیلم بسازد؟
بعد از تماشای «درخت گردو» به یکی از دوستان پیشنهاد کردم بماند و «دوزیست» برزو نیکنژاد را تماشا کند چون پیش از جشنواره نقل قولهایی در تعریف از فیلم گفته شده بود. خداروشکر نماند و رفت وگرنه به خاطر تماشای کاری که نه کلیشه درست و درمانی است نه میشود اسمش را خلاقیت گذاشت، ممکن بود بد و بیراه نثارم کند.
🔸داستانگویی
🔹به نظرم در فیلم ترسناک، «باور مخاطب» مهم ترین ویژگی است. اینکه مخاطب ماجراهایی که به «ترس» منتهی میشود را باور کند. اما «آن شب» با مخفی کاری فینال، کل ماجرا را در عالم خواب روایت می کند. نقص فیلمنامهای «آن شب» کم نیست و حتی برای مخاطبی که دقیق پای فیلم نشسته هم سوالهای زیادی باقی میگذارد. ارتباط اجزای فیلم در پایان باید آشکار شود اما گره نگشوده پس از پایان کم نیست.
مدل روایت داستان «درخت گردو» را یکبار دیگر هم در «یتیم خانه ایران»، ابولقاسم طالبی استفاده کرده بود. هم آنجا بد بود، هم اینجا. راوی فیلم؛ «خانم آموزگار»، همینطور که در خود داستان اضافی و بیکارکرد بود با نریشنهای چه بسا گل درشت خودش نیز کمکی به روایت نکرد. فرم داستانگویی مهدویان هم به دلیل مستند بودن و واقعیتنمایی افراطی، در بخشهایی ضدقصه است. استفاده از مینا ساداتی شاید به همین دلیل بوده تا با گفتار روی متن، کمی کار را قصهگو جلوه دهد.
سیمرغ بلورین یکی از غیرمنطقیترین فیلمنامههای جشنواره را باید به «دوزیست» بدهند. مثال: باران کوثری در دایره زنگی را به یاد بیاورید.برای همه فیلم بازی می کند چون کاراکترش اینطور تعریف شده که سر همه کلاه بگذارد. مخاطب قبول می کند و آن نقش چقدر خوب از آب درآمده. در «دوزیست» اما تقریبا همه کاراکترها، مخاطب را سرکار میگذارند. هرچقدر خواستم فیلم را جدی بگیرم، نشد. خود فیلم میگفت من اینقدرها که فکر می کنید جدی نیستم؛ ضد قصه، ضد شخصیت.
🔸قهرمان
🔹کاراکتر اصلی «آن شب»، خواب میبیند و در خواب به این نتیجه میرسد که اگر راستش را نگوید و صادق نباشد برایش گران تمام میشود. همین. نه بیشتر. «درخت گردو»ی مهدویان را بدون عینک مستندنگاری نمیشود تحلیل کرد. چرا که من اگر انتظار سینما(به معنای داستانیش) را داشته باشم باید درباره انفعال قهرمان سوال کنم. اما چون اجازه تخیل نداریم و با واقعیت طرفیم باید یک کاراکتر معمولی که هیچ کار خاصی انجام نمیدهد را به عنوان قهرمان بپذیریم. آدمی خیلی خیلی عادی که بلایی عظیم بر سرش می بارد، کمرش خم میشود و باید دوباره کمر راست کند! او هربار که می آید پیکر یکی از عزیزانش را برای دفن می آورد و کل ماجرا همین است. دردناک و واقعی، اما اینکه اسمش سینما نیست!
و اما «دوزیست»؛ جواد عزتی خسته نشد از این نقش های تکراری!؟ با همان میمیک صورت و تقریبا همان وضعیتی که در فیلمهای قبلی داشته. در «دوزیست» هم همان است و البته اینجا فراتر از یک تیپ هم نمیرود.
🔸گیشه
🔹«آن شب» به خاطر شهاب حسینی و ژانر خاصش احتمالا به عدد کف برسد، اما فروش ویژهای نخواهد داشت. کارهای تاریخی مهدویان هم زیاد بفروش نبودهاند. «درخت گردو» هم از این قاعده مستثنی نیست و حتی با حضور معادی و مدیری اکران قابل توجهی نخواهد داشت. دوزیست فروش ابتدایی مناسبی خواهد داشت علیرغم اینکه فیلم بدی است، اما در ادامه مورد توجه واقع نخواهد شد.
💢 سند سانسور شده علیه تروریسم / آرش فهیم
🔹«درخت گردو» تصویری تاثیرگذار اما ناتمام و سانسور شده درباره یک جنایت جنگی علیه ایران است. محمدحسین مهدویان در پنجمین فیلمش نیز به ادامه علایق فرمی و تماتیک خاص خودش پرداخته است. در «درخت گردو» نیز همچون آثار قبلی وی، فرم همچنان تلفیقی از مستند و درام است. قاب بندی فیلم، راشهای بجا مانده از مستندهای چهار-پنج دهه قبل را یادآوری می کند و به فضاسازی نزدیک به واقع و بازسازی باورپذیر حال و هوای زمانی و مکانی روایت فیلم، کمک کرده است. موضوع و تم فیلم نیز همچون «ماجرای نیمروز» و «رد خون» به ناتورالیسم سینمایی دهه ۶٠ انجامیده است.
🔸البته مهدویان، مانند دو فیلم اخیرش به رغم علاقه به دکوپاژ مستند اما همچنان نهتنها در استفاده از نابازیگر پرهیز دارد که در فیلم جدیدش، جایگاه بازیگران حرفهای و نقش آفرینی آنها پررنگتر هم شده است. حتی اگر همچون نگارنده به شخص پیمان معادی بیعلاقه باشیم هم نمیتوانیم بازی وی در خلق «اوستا قادر» را درخشان ندانیم. اما مهران مدیری از جنس این فیلم نیست و انتخاب وی برای چنین نقشی، یک حرکت آماتور و سوالبرانگیز است.
🔹اما تجربه جدید در فیلمسازی مهدویان، ارائه سانتیمانتالیسم و نشان دهنده مهارت کارگردان فیلم در برانگیختن احساسات مخاطب است. سانتی مانتالیسم در سینما، معمولا دارای بار منفی و پوپولیستی است، اما در «درخت گردو» این تمهید، متناسب با داستان و مضمون فیلم رخ نموده است. چراکه فیلم قرار بوده سندی تصویری و سینمایی برای افشای یک جنایت جنگی باشد و «درخت گردو» نه در قالب جنگی، بلکه با لحنی احساسی و در میزانسنی خانوادگی، رنجنامه مردم سردشت را به تصویر کشیده است.
🔸اما آنچه سندسازی فیلم علیه جنایت سردشت را ناتمام و ناقص گذاشته، عدم اشاره به بانیان اصلی این جنایت یعنی همان دولتهایی است که سازنده و اهدا کننده تسلیحات شیمیایی به صدام بودند. میزانسن فیلم در سکانس دادگاه لاهه، اشتباه و ضد حقیقت است؛ فضای این بخش از فیلم باید از حال و هوای عاطفی بیرون میآمد و جنبه منطقی و عقلانی مییافت و علیه نسلکشی و عاملان آن دست به افشاگری میزد. اما فیلم عملا این واقعیات مهم را مثل رسانههای امپریالیستی، «سانسور» کرده است. نمایش تصاویری بی خود و بی جهت از خیابانهای اطراف دادگاه لاهه و مناظری بارانی و سبز، همراه با پیاده روی و دوچرخه سواری شهروندان هلندی و دویدن سگ، چه کارکردی در فیلم دارد، غیر از اینکه فیلم را «غیرحرفهای» نشان دهد؟
🔹افتادن به پرتگاه شعارزدگی در سکانس آخر، اختتامیهای سوگوارانه برای فیلم است. شعارهای شبه اعتراضی واپسین فیلم حتی اگر درست باشند هم از متن فیلم بیرون میزنند و گلدرشت و تاحدودی متظاهرانه به نظر میرسند.
💢 روایت قومیتی / امیر ابیلی
🔹«درخت گردو» روضه است. روضهی مظلومیت کردها در ماجرای شیمیایی سردشت. اینجا از فیلمنامهی سینمایی خبری نیست. نباید منتظر اوج و فرود و کشمکش و نقطه عطف و…. باشید. «درخت گردو» فقط شرح مصیبت است. به قول هیئتیها «روضه باز» هم هست. پرجزئیات و دقیق. در نمایش این مظلومیت هیچ ایرادی هم نیست. واجب هم هست.
🔸«درخت گردو» شرح مصیبت امروز کردها هم هست. نداریها. امکانات کم. کولبری و… فیلم در اینجا نقد سیستم است. این هم نقدی بجاست. حتما باید فیلمهایی در «نقد سیستم» برای عدم رسیدگی به مناطق محروم کردنشین ساخت و چه کسی «خودی»تر از مهدویان برای ساخت فیلمی در انتقاد از حکمرانی.
🔹مشکل اما کجاست؟ در اینجا که مشکلات امروز در ادامه فاجعهی انسانی حمله شیمیایی صدام به سردشت نشان داده میشود. فیلم با جزئیات فراوان یک ظلم بزرگ در حق «ملت ایران» را نمایش میدهد. اما این فاجعه انسانی در دل جنگ را که حملهای به «مردم ایران» بود را به ظلم به «ملت کرد» تقلیل میدهد و نگاهی قومیتی به ماجرا دارد. در ادامه هم مظلومیت «قوم کرد» را تا امروز ادامه میدهد و صراحتا به این تحلیل میرسد که وضعیت امروز کردهای ایران هیچ تفاوتی با رنجشان در آن حمله ندارد. دقت کنید که صحبتهای «اوس قادر» در دادگاه لاهه نه درباره حمله شیمیایی صدام، بلکه درباره ظلم به کردها تا امروز است. فیلم «کولبری» را در ادامه و در امتداد «حمله شیمایی» عراق میبیند و از این منظر، «درخت گردو» غمی ملی را تبدیل به نگاهی تجزیهطلبانه و قومیتی میکند.
🔸این نگاه، نه نگاهی فرامتنی، بلکه در فرم فیلم و در روایت آن جاریست. مهدویان مدعی فیلمسازی واقعگراست. دوربین او دوربین مستند و مشاهدهگر است. اما در کل فیلم از «دشمن» خبری نیست. فاجعه این است که شما با ادعای نگاه مستند فیلمی بسازید و در آن حتی یک جمله درباره مهاجم؛ صدام، و جنگ و دفاع ایران نگوئید. اینکه شما به اروپا بروید و دادگاه لاهه هلند را نمایش دهید اما حتی یک کلمه از اینکه خود اروپاییها تولیدکننده همین شیماییها بودند نگوئید. این سانسور واقعیت به نفع دشمن نیست؟ دیگر در چه فیلمی باید چنین چیزی گفته شود؟ در «درخت گردو» نسبت صدام در جنگ و نسبت جمهوری اسلامی در زمان حال با کردها یکیست. کردها مظلومند و آنها «دشمن». این «انتقاد» نیست؛ روایتی «ضدملی» است. برای بردن دل جشنوارههای خارجی.
🔹فیلمساز حتی برای کامل کردن روایت قومیتگرایانهاش فرم روایت خود را به هم میزند و در فصل پایانی، با خارج شدن از داستان بیانیهای را قرائت میکند. فصلی که هیچ ربطی به روایت فیلم ندارد و بخشی کاملا محتوایی است. اگر هدف فیلم روایت فاجعه سردشت است. این بخش چرا در فیلم است؟ سوال نهایی اما این است. آیا ما با انتقاد از سیستم در عدم رسیدگی به آن مناطق مخالفیم؟ طبعا خیر. اما این به معنای آن است که محرومیت امروز را مساوی با آن جنایت صدام بدانیم؟
درخت گردو ” گردو ندارد / کسری کبیری
محمدحسین مهدویان پنجمین اثر خود “درخت گردو ” را در ژانر فیلم-مستند ساخته است . کارگردان جوانی که خودش را در این ژانر با دو اثر “ایستاده در غبار ” ( که میتوان گفت بهترین فیلم مهدویان است ) و ” ماجرای نیمروز ” ثابت کرده است .
در ابتدا باید گفت فیلمنامه به شدت ضعیف است و بزرگ ترین ضعف فیلم نریشن های مینا ساداتی در طول فیلم است که آزار دهنده است . بیش از نیمی از دیالوگ ها و نریشن ها شعار زده هستند که این اتفاق همیشه در فیلم های مهدویان بوده است اما این بار حد را رد میکند و مخاطب را از فیلم دور میکند . فیلم در همان ابتدا احساسات و خاطرات مخاطب را هدف میگیرد و مخاظب را بغض آلود میخکوب صندلی میکند و دلیل این اتقاق قصه ی فیلم و حافطه جمعی مخاطبین است . فیلمنامه هرچه به پایان نزدیک میشود ضعیف تر میشود و در پایان با چند جمله ی شعار زده به اوج ضعف میرسد .
اما به غیر از قصه فیلم ، کارگردانی توانسته تا حد زیادی ضعف فیلمنامه را پنهان کند . نما ها و دکوپاژ ها که به صورت حیرت انگیز اجرا شده اند و از لحاظ بصری تقریبا با یک فیلم بی نقص مواجه هستیم . آن قدر فیلم از لحاظ تصویری قدرتمند است که اگر شما فیلم را بدون صدا تماشا کنید از تک تک پلان های فیلم لذت میبرید .
نکته مثبت دیگر فیلم موسیقی “حبیب خزایی فر ” است که در تکمیل کارگردانی و در خدمت فیلم است . و حتی موسیقی نیز در احساساتی کردن مخاطب نقش پر رنگی دارد .
در مورد بازی ها باید گفت ” پیمان معادی ” در کارنامه خود یک نفش آفرینی متفاوت و پر از لحظات تحسین برانگیز خلق کرده است و درست ترین انتخاب برای نقش قادر بوده است .
اما بازی مهران مدیری نیز یکی نقاط ضعف فیلم است که با اینکه نقش تقریبا کوتاه است اما لحظات درخشانی از فیلم را به تاریکی برده است . با توجه به موقیعت قصه و حتی طراحی که کارگردان برای این نقش داشته مدیری فرصت ایفای یک نقش کاملا متفاوت را در کارنامه خود داشته است اما متاسفانه هیچ بهره ای نبرده است . مینا ساداتی هم مثل همیشه در حد متوسط بازی کرده است .
در مجموع فیلم حتی اگر یک فیلمنامه متوسط داشت تبدیل به یک فیلم فوق العاده میشد . اما حال فیلم به مانند یک درخت گردو است که زیباست اما گردو ندارد .
پس داستان کجاست؟ / آرش پارساپور
زمانی که قصد به تصویر کشیدن یک حادثه تاریخی، بلایای طبیعی یا یک فاجعه انسانی را داریم، باید به این نکته توجه کنیم که برای نشان دادن این مهم روی به مستندسازی نیاوریم و بار درام فیلم را افزایش دهیم. زمانی که هالیوود از رسوایی مدیر شبکه فاکس نیوز،اثری مانند Bombshell را میسازد، یک شخصیت کاملا من در آوردی و خیالی را به نیابت از کلی شخصیت دیگر در فیلم جای میدهد و یک سوپراستار هالیوودی را نقشآفرین آن قرار میدهد و به آن بها میدهد تا قصه فیلم و پیچشهای داستانی آن نیز زیباتر شود. در مثال وطنی هم زمانی که چهارراه استانبول ساخته میشود، فیلم صرفا به سقوط وحشتناک و دردناک این پاساژ بزرگ واقع در خیابان جمهوری نمیپردازد و قصهای را تعریف میکند که در دل آن این ماجرا نیز جریان دارد.
محمدحسین مهدویان در دو اثر قبلی خود یعنی ماجرای نیمروز نیز با پیروی از همین فرمول، یک داستان تریلر، پلیسی را وارد تاریخ معاصر ایران کرد و با استفاده از تکنیکهای سینمایی بینظیر و گروه بازیگری عالی، توانست کار خود را به درستی پیش ببرد و آدرنالین مخاطب را همراه با گرههایی از واقعیت نیز به تصویر بکشد. او اما در فیلم جدید خود که نام درخت گردو را یدک میکشد، فراموش کرده که باید اسانس درام را نیز به فیلم اضافه کند و قصهای برای سوژه خود برای روایت داشته باشد. میتوان ادعا کرد که مهدویان در کار جدید خود یک مستند را با چند بازیگر قدرتمند به تصویر کشیده و هیچ خلاقیتی برای روایت یک داستان جذاب در این موضوع رو نکرده و به سوژه تلخ و به شدت گزنده خود و تاثیر آن روی مخاطب بسنده کرده است.
مهدویان تصمیم میگیرد درباره بمباران شیمیایی سردشت فیلمی بسازد، واقعهای نسبتا فراموش شده در زمان جنگ ایران و عراق. او بعد از این تصمیم، روایت خود را مانند یک درس کتاب دبستانی با نریشین مینا سادات پیش میبرد: «قادر فلان است، زنش بیسار است. آنها خوشبخت بودند تا بمب بر روستایشان ترکید و قادر دگرگون شد و بدبخت شد و بیچاره شد و میدید که خانوادهاش جلویش پر پر میشوند.» در واقع باید اعتراف کرد که اگر گروه بازیگری قوی فیلم (به ویژه پیمان معادی که تبار کردنشینی ندارد اما به زیبایی در قالب یک شخصیت کرد فرو رفته و مهران مدیری که با گریم بینظیری در اینجا چند سال جوانتر شده و کاملا یک بازی متفاوت و عالی از خود به جای میگذارد) در اینجا نبود، فیلم نمیتوانست صرفا با موسیقی محزون و سکانسهای اسلوموشن از تصاویر ناراحتکننده کودکان مبتلا به تاولهای شیمیایی و… کار خود را پیش ببرد.
کارگردان در جای جای فیلم زور میزند تا اشک مخاطب را در بیاورد و برای این کار به هر کاری دست میزند. خوشبختانه در بین تمام این نقاط ضعف داستانی، شخصیت قادر به عنوان یک مرد کرد که در برابر مشکلات سر خم نمیکند به خوبی به تصویر کشیده شده و پیمان معادی توانسته به این کاراکتر در دنیایی که در آن قصه جایی ندارد، هویت ببخشد و کار به مراتب سختتر و بهتری نسبت به کارگردان از خود نشان داده است.
برخلاف گریم بینظیر بازیگران و زحمت جالب توجه تیم چهرهپردازی، باید گفت جلوههای ویژه میدانی نیز در فیلم به مانند دو اثر قبلی مهدویان نیست و در هر حال باید دانست که سرمایهگذار قدر هم در اینجا حضور ندارد (هرچند این بار اول مارکت روی فیلم جدید مهدویان دست گذاشته و سرمایهگذاری کرده است ولی بهنظر میرسد بودجه کمتری نسبت به ماجرای نیمروز به ساخت فیلم تعلق یافته است) . با این وجود درآوردن تهران قدیم و فیلمبرداری در مناطق روستایی در زمان جنگ و به طور کلی، طراحی صحنه و لباس در فیلم در جایگاه مطلوبی قرار دارد و عاری از گافهای سینمایی است.
فیلم درخت گردو، یک سوگنامه است برای حادثه تلخی که برای هموطنان کرد ما در سردشت رخ داد و از این حیث که به یک حادثه تاریخی فراموش شده پرداخته شده، قابل احترام است اما متاسفانه باید اعتراف کرد کار جدید مهدیان در حد ماقبل اثر باقی میماند و تبدیل به یک اثر سینمایی نمیشود. این سوگواری شاید بتواند روی دلها تاثیر بگذارد و احساسات مخاطب ایرانی را برانگیخته کند، اما رنگ و بویی از فیلمنامهنویسی و تولید محتوا در آن وجود ندارد.
پینوشت: در کمال تعجب فیلم درخت گردو با وجود داشتن صحنههای به شدت دردناک و سوژه سوزناکی که دارد، در جشنواره فیلم فجر بدون محدودیت سنی به جدول اکران رسیده، حتما در نظر داشته باشید که تماشای این فیلم به هیچ وجه برای کودکان مناسب نیست و عجیب است که مسئولین جشنواره و عوامل خود فیلم نسبت به این موضوع اقدامی انجام ندادهاند.
مهران هژبر (فرارو)
لاکردار، “مهدویان” چاقو را کرده بود لای زخم و میچرخاند، دو ساعتِ تمام. زیرِ “درختِ گردو”. چاقوی زنگار گرفته لای زخم کهنهی سردشت؛ که همینطور خودش درد دارد، تاول دارد، سرفههای خشک و لختههای خون دارد. “مهدویان” چهار قبر کند و ذره ذره ما را چال کرد. زیر “درخت گردو”. اما قصه مالِ خودش نبود. مالِ “قادر” بود.
سالها پیش در یک بعدازظهر گرم تابستان…
بعد از ظهر هفتم تیر سال ۶۶ سردشت بمباران شیمیایی شد. یک بمب اضافه آمده بود. خلبان عراقی نمیخواست آن را تا خانه شان ببرد، آمد صاف انداخت روی زندگی “وَستا قادر” و صد دویست نفر دیگر و رفت. آن روزها مردم سردشت عادت داشتند همیشه سرشان بالا باشد و هواپیما ببینند. مثل پسر قادر. منطقه جنگی بود و همیشه میشد غرش هواپیماها را در آسمان شنید. اما این بار فرق داشت. بارِ این بمب افکنها سم بود. حمله شیمیایی هواپیماهای عراقی به سردشت، ۱۱۰ نفر شهید کرد و گریبان بیش از پنج هزار نفر را تا آخر عمر گرفت.
محمدحسین مهدویان در فیلم جدیدش به سراغ یک داستان واقعی رفته است. زندگی “قادر مولان پور” از قربانیان بمباران شیمیایی سردشت. “درخت گردو” سوگنامهای بود برای قادر و مردم سردشت. برای قادر که خانواده اش را در بمباران شیمیایی سردشت از دست داد. سی سال غصه خورد. تا دادگاه لاهه برای شکایت و شهادت رفت؛ و آخر تنها و چشم به راه سرش را زمین گذاشت.
درخت گردو سوگنامهای بود برای قادر مولان پور و مردم سردشت
مهدویان سراغ آدمی رفته بود که همه او را میشناسند. “قادر مولان پور” بارها خاطرات خود از آن روزهای سیاه را گفته بود. مهدویان کاری برای قصه نکرده است. به شکل تکان دهندهای سی و چند سال پیش قصه خودش ساخته شده بود. تلخ به تلخی زهر. مهدویان، اما خوب بازسازی کرده بود آن زهرِ مار را. همان کاری که هنرش را دارد. مستندسازی. روایتگری و این بار پختهتر از همیشه.
ساده بگویم فیلم تلاش قادر بود برای نجات بچه هایش، مالامال رنج و درد و صحنههای عذاب آور. آنقدر که یک نفر در گوش من گفت: چرا باید توی دوساعت این همه غم را یک جا ببینم. خودِ قادر این دردها را توی سی سال کشید؛ و ما توی دوساعت.
و اما جزئیات بیشتر، یک شاهکار و چند وصله ناجور!
فیلم از صف دراز کولبرها در کوههای برفی شروع شد. وستا قادر دراز شده بود رو به قبله و منتظر که برود پیش مریماش و بچه ها. برود بخوابد زیر درخت گردو. کنار “ناصر”. کنار “مال مال”، کنار “شهین” گیان. راوی از اینجا وارد داستان شد و گفت: شما نمیدانید ماجرا چیست و حتی این جماعت گریه کنِ پشت در خانه قادر هم نمیدانند همه ماجرا را، همه چیز از زیر “درخت گردو” شروع شد. راوی ذره ذره داستان را به عقب برد تا تابستان سال شصت و شش و آواری که خراب شد روی زندگی قادر مولان پور. از دقیقه یازده دوازده فیلم، بازی افتاد دست پیمان معادی و فیلم قهرمانش را پیدا کرد.
و، اما پیمان معادی. بهترین بازی عمرش را گذاشته بود برای این فیلم. او که هیچ ریشه کردتباری ندارد، چنان توی روح قادر رفته بود که گفتند حین ضبط فیلم چند روزی را در بیمارستان بستری شده است و به زور آمپول و سِرُم رفته بود جلوی دوربین. طوری کُردی حرف میزد که گویی توی همان روستای قادر به دنیا آمده و بزرگ شده است.
لامصب طوری غم را بازی میکرد که میشد صدای گریه را از صندلیها کناری سالن سینما شنید. طوری بغض میکرد و رو به دکتر با التماس میگفت: “مریم را برایم نگه دار” که بزرگترین غم دنیا در دلت میترکید. و آنجا توی دادگاه لاهه طوری با لهجه کُردی در جواب کسی که پرسید آیا امید دارید محاکمه ای برای عاملان این جنایت در کار باشد، گفت: “ما کردها اگر امیدمان را از دست داده بودیم تا حالا مرده بودیم” که انگار خود قادر زنده شده باشد.
فیلم مهدویان سه بازیگر اصلی داشت. مینا ساداتی در نقش آموزگار مدرسه روستا. مهران مدیری پزشکی بود در بیمارستان سردشت و پیمان معادی در نقش “قادر مولان پور”. “درخت گردو” چند ماجرای فرعی هم داشت.
راوی مینا ساداتی بود که با فاصلهای نزدیک این سوگنامه را روایت میکرد؛ و شاید یکی از اشکالات این فیلم هم همین بود. لحن بی جان و جملههای تکراری رمق فیلم را گرفته بود. انگار فقط گذاشته بودنش که وسط این صحرای مصیبت کمی فضا را عوض کند. عقب ببرد. جلو بیاورد و نگذارد پیمان معادی و ما زیر هجوم یک باره این همه درد که گاهی بی پایان مینمود، خم شویم.
راوی خودش کم بود، شوهرش هم انگار به زور آمده بود توی قصه. مهران مدیری. این قدر این نقش برای او عجیب و اینقدر او چیزی نداشت که به نقش بدهد، که صدای اعتراض را به کنفرانس خبری فیلم هم کشاند و یک سوال که “چرا برای نقش دکتر، مهران مدیری را انتخاب کردید؟ ”
درخت گردو؛ چیرگی واقعیت بر سینما! سینماناب (۳۰نماایران) : «درخت گردو» پنجمین فیلم مهدویان نسبت به آثار قبلی این فیلمساز در جایگاه تازه ای است، روایتی که در سینما شدنش دچار یک بهم ریختگی شده است، به طوری که سوژه و اجرا تحت سلطه یک روایت واقعی قرار گرفته است و نویسندگان تلاش کردند تا بیشتر به واقعه وفادار باشند تا یک درام سینمایی برای خلق موقعیت های جذاب سینمایی که می توانست خیلی بیشتر از آنچه که در فیلم است را بسازد.
محمدحسین مهدویان بعد از فیلم هایی چون ایستاده در غبار،ماجرای نیمروز،لاتاری،رد خون و چند مستند با تجربه ای غنا یافته تری به “درخت گردو” رسیده است، فیلمی که براساس یک دوره و اتفاق تاریک این سرزمین رخ داده است، اتفاقی کمیاب که می تواند موضوع ابعاد بین المللی سینما را هم درگیر کند اما در سینمایی که مناسبات جهانی شدن یک فیلم، به خیلی از مسائل ارتباط دارد، مسلما “درخت گردو” هم نمی تواند زبانش را گسترده کند؛چرا که در ساخت با اندازه جهانی، تنها حضور پیمان معادی کفایت نمی کند و در فرم هم باید به این به شکلی جلو رفت که مضمون در اندازه سینما به مخاطب منتقل شود.
فیلم در همان مدرسه همیشگی مهدویان ساخته شد و حتی در اینجا یک بدعت اشتباه هم گذاشته و آن هم کوچک کردن اندازه تصویر که در همین تصمیم او سینما، را لاغر کرده است و این برای محدود کردن نگاه مخاطب به موضوع، نمی تواند دستاورد جدی باشد.
در روایت با یک دانای کلی از شخصیت های خود فیلم مواجه هستیم که راوی داستان است، حضور راوی برای پر کردن حفره های فیلمنامه اتفاق بدی نیست اما در جایی که ما یک شخصیتی با مختصات قادر داریم و این ظرفیت وجود دارد که این شخصیت را به مثابه یک قهرمان تنها پیش ببریم، چرا از راوی استفاده کنیم تا مانع ارتباط بین مخاطب با شخصیت شویم و هرجا که راوی با صدای دلخراش مینا ساداتی روی تصاویر می آید، او را مزاحم ارتباط خود با تنهایی مردی می شویم که هر لحظه در شکستن است و ما می خواهیم فصل فروپاشی وی را هم ببینیم و راوی با روی دایره آوردن همه چیز، این راه ارتباطی را مخدوش می کند.
“درخت گردو” از فیلمسازی برمی آید که نگاهش تاکنون به ماجراهایی که کار کرده است، ایدئولوژی بوده اما در اینجا با مهدویان آرام و به دور از این نگاه مواجه هستیم و این می توان در داستان و شکل روایت فیلم های بعدی اش اثرگذار باشد و چه خوب است که در این فیلم، دوربین جایش نسبت به فیلم های قبلی مهدویان، درست تر است.
فیلم درخت گردو را چرا نباید ببینیم؟ فرارو – زهرا فدایی
فیلم درخت گردو را نبینید، از من به شما نصیحت. نمیخواهم درباره محتوا نظر بدهم. از روایت و فرم یا حتی فیلمنامه بگویم. فقط توصیه میکنم. نبینید. چه کاری است کارد بکشید به جگرتان. مثل من آنقدر گریه کنید. سردرد بگیرید. نه که من تنها اشکم دم مشکم باشد، این سر و آن سر سالن صدای هق هق میآمد. لابد بقیه در سکوت اشک میریختند.
بهتر بود اول فیلم بنویسد: تماشای این فیلم به تمام مردم ایران توصیه نمیشود. به کسانی که هر سنی هستند و قلب دارند توصیه نمیشود. اما نوشته بود: “این فیلم بر اساس داستان واقعی است”. کاش ننوشته بود. آن عروسک موطلایی را نشان نمیداد. من عین همان را داشتم. یعنی یک روز که من با عروسکم بازی میکردم. چندین کیلومتر آنطرفتر، بر سرِ سردشت فاجعه باریده است. بین دخترکی روستایی و عروسکش فاصلهای افتاده؛ فاصلهای اندازه سالها بیخبری من. دخترک در سال ۶۶ تقریباً همسن من بود در سال ۶۶. عروسک موطلاییاش دقیقا مال من بود.
نمیدانستم آن سالها کودکان کُرد چه دیدند و چشیدند؟ روزهای سرخوشی من، روزهای نحس و ترس بود برای آنها. شنیده بودم حلبچهای بوده و جنایت بعثیها. شنیده بودم خدا لعنت کند صدام را. میدانستم بمباران چیست. بمباران برای من آژیر قرمز بود و “شنوندگان عزیز توجه فرمایید”… شیمیایی را هم شنیده بودم. توی فیلمهای جنگی دهه شصت دیده بودم. قهرمانهایی که ماسک اکسیژنشان را میدادند بچهها نفس بکشند. اسم روستای رش هرمه را نشنیده بودم اما. شنیده بودم هم مگر فرقی داشت؟ آن شنیدهها کجا و این دیدن کجا! کاش ندیده بودم.
آن روز که گنجشکها مردند. گردوها ریختند. صورتها و تنها تاول زدند. نفسها بالا نیامدند. سردشتیها سرگردان شدند. از اینجا رانده از آنجا مانده. جنازهها بر زمین ماندند. بچهها گم شدند. آن روز من داشتم با عروسکم بازی میکردم. با همان عروسک موطلایی.
حالا دیدهام و ماندهام چه کنم؟! مگر میشود تصاویر را پاک کرد؟ مگر میشود فراموش کرد؟ اگر این روایت سینمایی است، حقیقت چه بوده؟ چراها گرد شدهاند دور سرم میگردند. یکی پشت دیگری به ردیف. چرا چنین شد؟ چرا چنان نشد؟ چرا و چراهای بسیار؟!
کاش محمدحسین مهدویان فیلم درخت گردو را نمیساخت. حداقل پیمان معادی بازی نمیکرد. نقش اول را میدادند یکی دیگر. یکی که آنقدر طبیعی نبود. در نقشش نمینشست. آن وقت ایرادهای فیلمنامه میزد توی ذوقمان. از وسط فیلم بلند میشدیم. کاش مهدویان میگذاشت ندیده ندانسته بگذریم. مگر عالم بیخبری بد است؟ کم داریم داغ و غصه و پرسش بیپاسخ؟ داستان خاک گرفته این رنج را کجای دلمان بگذاریم؟ بهتر که مهدویان فیلمش را ببرد جشنوارههای خارجی. اشک غربیها را در بیاورد. هی جایزه بگیرد. آن سر دنیا حتماً مردم متأثر میشوند ولی جگرشان که خون نمیشود مثل ما. کم و کاستیهای فیلم را هم میبینند و میگویند و اندازه خودشان تعریف میکنند.
چه خوب که آن سالها گوشی هوشمند نبود. اینترنت و فضای مجازی و پستهای وایرال نبود. خوب که نبود وگرنه میمردند تمام مردم. اگر بود آن تاولها مینشست روی گلوی تک تکمان. بزرگ و کوچکمان. نمیشد نفس کشید. نمیشد دید و باز هم ادامه داد. کاش ننوشته بود این داستان واقعی است. میگفتم خیالپردازی یک ذهن بیمار است. از آنها که زیاد فیلم تارانتینو میبینند، روانی میشوند.
از سالن که بیرون آمدم اسم شخصیت را گوگل کردم. درست بود. از اول تا آخرش. دخترک واقعی بود و لابد عروسک موطلاییاش هم. لاهه واقعی بود و ژینا که معنی زندگی میداد.
از من میشنوید فیلم درخت گردو را نبینید. اگر دختر یا پسر هفت هشت ساله دارید، نبینید. اگر پدر هستید، به همسرتان و به فرزندانتان دل بستهاید، تحملش را ندارید، اصلا نبینید.